باگ‌های رابطه

گفت‌وگویی با محمود فرجامی دربارهٔ استندآپ کمدی تازه‌اش در کانادا دربارهٔ رابطه، سکس و روش‌های تباه در مُخ‌زنی!

پیمان حقانی – ونکوور

گروه زیادی محمود فرجامی را بیشتر با عنوان مترجم کتاب بی‌شعوری می‌شناسند، هرچند که او در حوزه‌های مختلف طنزآوری و طنزپژوهی فعال است. دو سال پیش در ونکوور میزبانِ این استندآپ کمدین بودیم؛ با موضوع «‌بی‌شعوری» و سایر کتاب‌های او در سالن دانشگاه SFU‌، برنامه‌ای که با حداکثر ظرفیت سالن و تماشاگر مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت. در ماه مهٔ امسال فرجامی قرار است با برنامه‌ای متفاوت و به میزبانی و تهیه‌کنندگی کمپانی تئاتر «نور‌ آبی» (Blue Light Theater Group) تور بزرگی را در پنج شهر مهم و دانشگاهی کانادا به روی صحنه ببرد. برنامه‌ای که به دو دلیل می‌تواند اهمیتی ویژه داشته باشد: یکی موضوع استندآپ کمدی، تحت عنوان «هارمونی رابطه، سمفونی تختخواب» که قرار است به موضوع رابطه و سکس بپردازد؛ موضوعی که در جامعهٔ فارسی‌زبان در نوع خود خاص است. دوم به روی صحنه رفتن نخستین بانوی استندآپ کمدین افغانستانی به نام «نیلاب» در گشایش (opening) برنامهٔ محمود فرجامی در این تور که اهمیت خاصی برای هم‌زبانان افغانستانی در سراسر دنیا دارد. به بهانهٔ این تور، با محمود فرجامی به گفت‌وگو نشستیم.

محمود فرجامی عکس از مهدی شعبانی
عکس از مهدی شعبانی

سلام. چطور شد که این‌طور شد؟ یا به‌عبارت دیگر چگونه سر از طنز و کمدی در آوردید؟

می‌گویند یک نفر دید ملت در خیابان دور یکی جمع شده‌اند. خودش را رساند بالای سر مصدوم که از بلندی پرت شده بود پایین. از خودِ طرف که خونین و مالین افتاده بود پرسید «چی شده؟». طرف هم ناله‌کنان جواب داد «والا نمی‌دانم، من خودم هم تازه رسیده‌ام!». در جواب سؤال شما هم واقعیت این است که والا نمی‌دانم…! من در رشته‌های مختلفی درس خوانده‌ام که خودش به‌نوعی خنده‌دار است. دیپلم ریاضی-فیزیک گرفتم، در حالی‌که دوست داشتم در رشتهٔ انسانی درس بخوانم. بعد لیسانس کامپیوتر گرفتم، در صورتی‌که به‌شدت دوست داشتم لیسانس تئاتر بگیرم. به فلسفهٔ غرب علاقه داشتم و مجبور شدم در فوق لیسانس، فلسفهٔ اسلامی و حکمت اسلامی بخوانم و در عین حال هیچ‌ کار مرتبطی هم نمی‌کردم، یعنی نه مهندسی کامپیوتر می‌کردم و نه می‌فلسفیدم!

در ابتدای دههٔ هشتاد خورشیدی، روزنامه‌نگار شده بودم و آخر همان دهه به‌دلایلی که به قول سعدی «افتد و دانی» از ایران خارج شدم و در دانشگاه علوم مالزی دکترای ارتباطات گرفتم، که باز هم به قبلی‌ها هیچ ربطی ندارد. کاری هم که الان در خدمت شما دارم انجام می‌دهم در زمینهٔ استندآپ کمدی است که در کل ربطی به درسی که خوانده‌ام ندارد. و باز برای عجیب‌تر شدن ماجرا بگویم که در دانشگاه روی طنز و اسلام تحقیق می‌کنم. بله، فکر می‌کنم در نوع خودم عجیب و غریب‌ و خنده‌دارم. ضمناً مشهدی هم هستم!

چگونه شد که طنزپژوهی را جدی‌تر دنبال کردید؟ ظاهراً کتابی که در این زمینه نوشته‌اید یکی از معدود کتاب‌هایی است که دربارهٔ طنز فارسی در سطح آکادمیک نوشته و منتشر شده است.

بله ظاهراً اولین کتاب آکادمیک در زمینهٔ طنز سیاسی ایران را من نوشته‌ام که در واقع بر اساس پایان‌نامه‌ام در مقطع دکتری بود و انتشارات معتبر جان بنجامینز در آمستردام آن را چاپ کرد. طی سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴ که در دانشگاه علوم مالزی مشغول به تحصیل بودم، عمدتاً دربارهٔ طنز سیاسی تحقیق می‌کردم و پیش از آن هم ده‌ سالی در مطبوعات و رسانه‌های ایران طنز سیاسی نوشته بودم. گزارشی از پایان‌نامه‌ام که دربارهٔ طنزپرداز سیاسی معاصر بود، همان وقت در کنفرانس سالانهٔ انجمن جهانی طنزپژوهی در سال ۲۰۱۲ برندهٔ جایزه شد و به‌دنبالِ آن، در کراکف یک سخنرانی داشتم. در آن جلسه، مقداری مایهٔ طنز به سخنرانی اضافه کردم که اولین استندآپ کمدی من به زبان انگلیسی هم بود. بعد از آن بلافاصله به دانشگاه‌های دیگری دعوت شدم و در زمینهٔ طنز این‌طرف و آن‌طرف سخنرانی کرده‌ام.

یعنی استندآپ کمدی را این‌طور شروع کردید؟ در کنفرانس‌ها و به زبان انگلیسی؟

خیر، من حدود ده سال پیش برای اولین بار در تهران استندآپ کمدی اجرا کردم. در واقع طبق شواهد، من نخستین کسی هستم که تحت عنوان «استندآپ کمدی» در داخل ایران برنامهٔ کامل و مستقلی را اجرا کرده‌ است. در سالن فرهنگ‌سرای رسانه در تهران، ۲۶ آذرماه سال ۱۳۸۸ که البته عنایت دارید آن سال اصلاً زمان خوبی برای اجرای استندآپ کمدی و خنداندن مردم نبود. بعدش هم البته چند اجرا داشتم ولی اندکی بعد از ایران بیرون آمدانده(!) شدم.

شما برای اجرای استندآپ کمدی در کانادا هستید و در سال‌های اخیر شاهد تورها و اجراهای مختلفی از شما بوده‌ایم. مثلا تور  بی‌شعوری یا استندآپی که برای شبکهٔ بی‌بی‌سی فارسی اجرا کردید و در نوروز پارسال از این شبکه پخش شد. چطور بین پژوهش، نگارش و اجرا پیوند می‌زنید؟

به نظرم این‌ها منافاتی با هم ندارند. فرض کنیم شما نوازندهٔ گیتار هستید و هم‌زمان دربارهٔ تئوری موسیقی کتاب می‌نویسید و ترجمه می‌کنید و تاریخ موسیقی هم تدریس می‌کنید. خب این‌ها می‌توانند مکمل همدیگر و امتیاز شما باشند؛ البته به شرطی اینکه در هر کدام جداگانه کارتان خوب و قابل قبول باشد.

شما دو سال قبل هم توری در کانادا برگزار کردید. نظر خودتان و مخاطبانتان دربارهٔ آن تور چه بود؟ کدام اجرای خودتان را بیشتر دوست داشتید؟

کلاً به نظرم خاستگاه استندآپ کمدی آمریکای شمالی است و به دلایل گوناگونی بهترین اجراها هم اینجا انجام می‌شود. مثلاً در تور قبلی، من از انگلیس تا فرانسه و دانمارک و سوئد و آلمان… در شهرهای مختلف اجرا داشتم ولی بهترین اجراهایم به نظر خودم در کانادا بود. خصوصاً اجرای ونکوور را بسیار دوست دارم و فیلمی که از آن اجرا روی یوتیوب گذاشته شده، اجرای ونکوور است و نه مثلاً اجرای لندن که در سالن بسیار مجهز «آرتزدپو» انجام شد. چگونگی برنامه‌ریزی و سطح مخاطب دو عامل بسیار مهم‌اند که می‌توانند یک استندآپ‌ کمدین را سر شوق بیاورد یا حتی اجرایش را نابود کند. از هر دو نظر تجربه قبلی من در ونکوور عالی بود، هم برنامه‌ریزی دوستان در «رسانهٔ همیاری» و هم ایرانیان عزیزی که آمدند برای اجرا و واقعاً سرشار از خوش‌دلی و انرژی مثبت بودند. فکر کنم به همه خوش گذشت و اصلاً همان اجرا و ارتباط، پایهٔ این تور استندآپ کمدی در کانادا شد.

به‌نظرتان آیا تفاوتی بین مخاطبان شهرهای مختلف کانادا وجود داشت؟

قطعاً. ببینید نه فقط بین شهرهای مختلف، بلکه بین اجراهای مختلف در مناطق گوناگون در یک شهر هم اختلاف سطح هست. خصوصاً برای کسی مثل من که نمی‌رود روی صحنه یک سری جوک‌ها و شوخی‌های عمومی بگوید و مردم را بخنداند، این اختلاف سطح کاملاً مشهود و مهم است.

موضوع اصلی استندآپ کمدی امسال شما «سکس» و «رابطه» است؛ با توجه به اینکه از دید جامعه این موضوع خط قرمز است، چرا این موضوع را انتخاب کردید؟

چون رابطه و سکس، موضوع اصلی زندگی انسان‌هاست. همان‌طور که گفتم، استندآپ کمدی‌های من بیشتر موضوع‌محور است، یعنی در واقع هدف و علاقهٔ شخصی من صرفاً خنداندن مردم نیست، در متن و بطن قضیه باید حرفی برای گفتن داشته باشم. همان‌طور که یک موزیسین یا شاعر یا نقاش با توجه به علاقه و تخصصش هدفی را دنبال می‌کند و در آثارش سعی می‌کند به زبان خودش به هدفش نزدیک بشود، من هم حرفی را که مد نظرم است، با زبان طنز می‌زنم. در استندآپ «بی‌بی‌سی باز چی تو کله‌ته؟» شاید برای اولین بار در تاریخ رسانه، یک استندآپ کمدی از شبکه‌ای پخش شد که در بیش از یک ساعت همان شبکه و مدیران و مخاطبانش را به نقد می‌کشید. در «بی‌شعوری» حرفم این بود که مشکل ما پول و سواد و خارج رفتن و دانشگاه و این‌ها نیست، یک چیزی است که کم داریم و دارد ما را بیچاره می‌کند و آن شعور است. رابطهٔ عاطفی و جنسی هم که این دفعه موضوع استندآپ کمدی‌ام است از همان جنس است: چیزی این میان بسیار لازم است که الزاماً با پول و سواد و خارج رفتن و این چیزها حل نمی‌شود.

محمود فرجامی عکس از بهرنگ رادمنش
عکس از بهرنگ رادمنش

اصولاً کم‌اند کسانی که پژوهشگر باشند و استندآپ هم اجرا کنند. کسانی داریم مثل «داوکینز» که از زیست‌شناسان برجسته است و وقتی سخنرانی می‌کند چند تا شوخی هم کنارش می‌کند، اما به این شکل که مستقیماً موضوعی دستمایهٔ استندآپ قرار بگیرد، تا جایی که می‌دانم نبوده است. این دغدغه‌های فکری که می‌گویید به چه شکل و فرمی به موضوع و متن استندآپ تبدیل شد؟ و آیا نگاه تازه‌ای به این مقوله دارید؟

اگر در کانتکست استندآپ کمدی حرف بزنیم و مقایسه کنیم، باید بگویم بله، نگاه تازه‌ای دارم و معتقدم این حرف‌ها را در جامعهٔ ایرانی و فارسی‌زبان، کسی در این قالب نزده است. پژوهش پشتش است و از نظریه‌های جامعه‌شناسی و روان‌شناسی بهره برده‌ام. یا مثلاً من مفصلاً و طی سال‌ها با خانم منصوره موسوی،‌ جامعه‌شناس ایرانی که دو کتاب بسیار ارزشمند به نام‌های «زنانگی و بدن» و «تابوی زنانگی» را در ایران منتشر کرده است، در ارتباط بوده‌ام. خانم موسوی برای پژوهش‌هایش با حدود ۳۰۰ زن مصاحبه عمیق و نیمه‌عمیق کرده که آمار بالایی در مصاحبه است. آنچه در سطح عمومی می‌بینیم این است که از بُعد ارتباطی، شناخت دنیای زنان و حتی مردان که پیچیدگی کمتری دارند، به‌قدری شایع (و ضایع!) است که حالا حالاها جای کار دارد. و خب می دانید که صحبت دربارهٔ ناشناخته‌ها و کم‌شناخته‌ها همیشه یکی از بهترین موضوعات برای استندآپ کمدی است.

حرف من در وهلهٔ اول این است چرا ما ایرانی‌ها این‌قدر در خصوص صحبت دربارهٔ سکس و حتی به زبان آوردن کلمات مرتبط با سکس و اعضای جنسی بدن پرهیز می‌کنیم؟ به‌نظرم این خط قرمز باید جابه‌جا بشود و باید در این‌مورد بیشتر صحبت و بحث و بررسی کرد.

البته صحبت من فقط تغییر زبان نیست؛ بحث این است که ما، هم در روابطمان و هم عواطفمان سانسور داریم. در رشته‌ای که من درس خوانده‌ام و بخشی از پایان‌نامه‌ام که الان خودش کتاب شده و در دسترس هم هست، راجع به نظریهٔ فروید بحث شده است؛ در این سری مطالعات، به‌نظرم چیزهایی هست که جزء اصول روانی انسان است مثل خشم، مثل طنز و مثل سکس؛ و همهٔ این‌ها به هم ربط دارند. به‌نظرم ساختمان روان انسان از جنسیت و سکس سرچشمه می‌گیرد و خوشحال‌ام که فرصتی می‌شود تا در قالب استندآپ کمدی و شوخی و خنده از این چیزها فراتر از شوخی‌های معمولی جنسی و جنسیتی، حرف بزنیم. تا چیزی از حالت تابو درنیاید، نمی‌شود بهبودش بخشید و خندیدنِ آگاهانه یکی از بهترین روش‌ها برای این کار است تا رابطه‌هایمان بهبود یابد. البته عنایت دارید که معمولاً «همهٔ راه‌ها به رُم ختم می‌شود» و خب رابطهٔ بهتر هم می‌تواند به سکس، که بخش شیرین و خنده‌دارترین بخش ماجراست ختم شود!

آیا جرقهٔ این موضوع از آن نوشته‌ها و ترجمه‌ها سرچشمه گرفت؟

یکی از کتاب‌های من که خیلی معروف است کتاب «بی‌شعوری» است که در واقع ترجمه و بازآفرینی است. بعد از آن خودم کتاب دیگری نوشتم به نام «بی‌شعوران» که دچار ناملایمات سانسور و توقیف شد. بخشی از هر دو کتاب، و به‌خصوص  بی‌شعوران، در مورد رابطهٔ جنسی است و حرف من این است که اتفاقاً این زورگویی‌ها، این بی‌شعوری و این تجاوز به حرمت و حقوق دیگران را ما در مسائلی که مربوط به سکس است، خیلی استفاده می‌کنیم. از فحش‌ها تا نسبت‌های مختلفی که به همدیگر می‌دهیم بگیر تا حتی خود عمل سکسی که گاه تبدیلش می‌کنیم به ابزار سلطه.

عموم مردان، نه تنها ایرانی و در ایران، که اساساً در همه‌جا مزاحم خانم‌ها می‌شوند. در هر جامعه‌ای به یک شکل است، هر جایی بی‌شعوری مخصوص خودش را دارد و سؤال این است که چرا اصلاً یک انسان این کنش را انجام می‌دهد؟ چقدر این کارها ناشی از سلطه‌جویی و  بی‌شعوری است و چقدر حاصل نادانی و انتخاب روش‌های اشتباه؟ تمرکز من البته روی راهکار است. اینکه چطور دنیای جنس مخالف و طرف مقابل را بشناسیم تا رابطهٔ بهتری داشته باشیم؟ خالی از لطف نیست که بگویم من در جریان آماده‌سازی این استندآپ کمدی در شبکه‌های اجتماعی‌ام از مخاطبان خانم خواستم که پیامهایی که عموما از سوی آقایان برای ایجاد رابطه یا به قولی «مخ‌زنی» می‌گیرند برایم بفرستند. بیش از صد پیام و اسکرین‌شات گرفتم که هم‌زمان تأسف‌آور و خنده‌دار بودند.

چطور؟

چون از یک طرف می‌بینید چقدر بیشتر این پیام‌ها ساده‌لوحانه، ناشیانه و در بسیاری مواقع بی‌ادبانه و توهین‌آمیزند که خب این تأسف‌بار است. از طرف دیگر این مسئله خیلی مضحک است که مثلاً یک آقا فکر می‌کند با کپی پیست یک متن عاشقانهٔ مسخره، یا حتی عبارتی به پینگیلیش مثل «salam, khobi gogoli?‎»، و فرستادنش برای پنجاه تا خانم می‌تواند به سرعت به ایجاد رابطه برسد! تازه این جنبهٔ خوب ماجراست، باور کنید یک پیام‌هایی را دوستان برای من فرستاده‌اند که اصلاً آدم خجالت می‌کشد آن‌ها نقل کند.

در جریان این تور اتفاق مهمی را هم شاهدیم و آن به روی صحنه رفتن اولین استندآپ کمدین زن افغانستانی در شهرهای ونکوور و کلگری به‌عنوان اجرای گشایش برنامه است. چطور با ایشان آشنا شدید و چه شد که توافق کردید در بخشی از برنامه‌تان به‌روی صحنه بروند؟

پارسال دوره‌ای آموزشی با عنوان «استندآپ، از ایده تا اجرا» را به‌طور آنلاین برگزار کردم. دورهٔ خوبی بود و مورد استقبال قرار گرفت تا جایی که مجبور شدیم این دوره را در دو کلاس مجزا برگزار کنیم. یک کلاس عموماً بچه‌هایی بودند که از برنامهٔ خندوانه آمده بودند و در داخل ایران زندگی می‌کنند و می‌شود گفت که نیمه‌حرفه‌ای بودند و دیگری هم گروه بچه‌های خارج از ایران بودند با علایق مختلف و از کشورهای انگلستان، استرالیا و آمریکا که متفاوت برگزار شد.

معمولاً هنگام ثبت‌نام انگیزه و علت و علاقه‌مندی به یادگیری استندآپ را از هنرجوها می‌پرسم و بعد ثبت‌نام می‌کنم. یکی از این هنرجوها جواب سؤال‌ها را با نثری خاص نوشته بود و خیلی با‌مزه بود و حس کردم که او یا نویسنده است یا خیلی بامزه یا هر دو! ازش خواستم که حتماً شرکت کند و او هم در کلاس شرکت کرد و آنجا بود که متوجه شدم افغانستانی‌ست. از همان جلسهٔ اول مشخص شد که «نیلاب سرابی» استعداد خاصی‌ دارد و با توجه به اینکه در آمریکا دانشجوی فوق‌لیسانس روان‌شناسی بود و مادر دو بچه، فکر می‌کردم زیاد فعال نخواهد بود؛ اما برعکس انتظار اولیهٔ من، بسیار با پشتکار و فعال بود. در تمام کلاس‌ها سعی می‌کردم که با همه یک‌جور برخورد کنم و به همه تکلیف می‌دادم و کسی که تکالیف را کامل‌تر و بهتر انجام می‌داد، نیلاب بود.

خلاصه کنم که در طول چند ماه به این نتیجه رسیدیم که او کاملاً شایستگی و توانایی آن را دارد که به‌عنوان نخستین زن استندآپ کمدین افغانستانی به‌روی صحنه برود و باقی‌اش را هم که بیست و چهارم می در سالن کی‌میک آرت سنتر ونکوور، و فردایش در کلگری خواهید دید. مطمئنم که هم هم‌وطن‌های افغانستانی‌ِ نیلاب و هم ایرانی‌های عزیز از اجرای گشایش او بسیار لذت خواهند برد.

آیا به‌عنوان کلام آخر، صحبت دیگری دارید که با خوانندگان ما در میان بگذارید؟

به‌نظر من ونکوور یک قطب فرهنگی مهم در میان جامعهٔ فارسی‌زبانان کانادا و حتی آمریکای شمالی است و اینکه می‌بینیم با وجود بُعد مسافت بسیار زیادی که نسبت به ایران و اروپا دارد، باز هم طرف توجه هنرمندان و اهل فرهنگ است، به‌همین علت است. با این‌حال، نسبت به جمعیت فارسی‌زبانی که این شهر دارد، و همین‌طور ترکیب جمعیتی آن که در آن دانشجویان و دانشگاهیان و صاحبان صنعت و سرمایه و اهل فرهنگ و هنر بسیار زیادند، هنوز جای کار و عرضهٔ بسیار بیشتری هست. مسائل فرهنگی و هنری هم، به‌خصوص اگر مستقل و آلترناتیو باشند، رشد نمی‌کنند مگر با توجه و پشتیبانی مردم. خرید یک کتاب، مجله، سی‌دی، یا بلیت تئاتر و کنسرت و استندآپ کمدی یعنی حمایت از هنری که دوست داریم و پشتیبانی چرخهٔ مالی آن. در همین برنامه من، دوست مشترکمان ژوبین غازیانی، مدیر تئاتر نور آبی، دست کم شش ماه درگیر کار بوده است. فقط برای طراحی پوستر ما با نزدیک به ده گرافیست صحبت کردیم و همین طرحی که می‌بینید را نهایتاً صالح تسبیحی که از گرافیست‌های برجستهٔ داخل ایران است بعد از نزدیک به بیست اتود ساخت.

گفت‌وگویی با محمود فرجامی دربارهٔ استندآپ کمدی تازه‌اش در کانادا دربارهٔ رابطه، سکس و روش‌های تباه در مُخ‌زنی!
برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ استندآپ کمدی ونکوور روی عکس بالا کلیک کنید

شاید باور نکنید که برای همین طرح ما نزدیک به پنجاه طرح و عکس و روزنامه دوران قاجار را واکاویدیم. یا مثلاً تیزرهای تبلیغاتی‌مان که فیلم‌برداری و مونتاژ آن‌ها روزها و هفته‌ها وقت برده است. بیشتر عکس‌ها را عکاسان حرفه‌ای گرفته‌اند. حتی ترانه هم ساخته‌ایم. خب تمام این‌ها وقت و هزینه می‌برد و مسئله فقط تبلیغ و فروش نیست، یک پروسهٔ فرهنگی است، به‌نحوی که ما می‌توانیم ادعا کنیم اصلاً سطح کیفی تبلیغات در کانادا را یک گام بالاتر برده‌ایم و به شأن و سلیقهٔ فارسی‌زبان‌های کانادا نزدیک‌تر شده‌ایم. همهٔ این‌ها برای ادامه و پیشرفت منوط به حمایت و استقبال مخاطب است و آن هم در حالی که مثلاً بلیت استندآپ کمدی ما، آن هم برای موضوعی خاص و واقعه‌ای تاریخی (تولد استندآپ کمدی افغانستان)، در مقایسه با کارهای مشابه ارزان‌تر است. این است که اگر بخواهم خیلی فارسی‌تر (!) بگویم این است که: بی.لیط.بِ.خَ.رید!

با سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

ارسال دیدگاه